زبانحال عبدالله بن حسن علیهالسلام با عمو
خدا کند به عشق تو خراب و دربدر شوم برای من پدر شـوی، برای تو پسر شوم یتیم هستم و اگر اسیـر هم شـوم بد است به فکر خواهر توأم، مخواه دردسر شوم دوباره پای قـنفـذی به شعر وا شده عمو اجازه میدهی کمی، برایتان سپر شوم؟ سه شعبهها و سنگ ها، سنان و تیغ و کعب نی به روضۀ من آمده، غریب و خونجگر شوم اگر چه کودکم ولی، خدا کـند که قبل تو بریده تر، بریده سر، بریده بال و پر شوم نه هجده را نخواستم، به داغ مادرت قسم خدا کند که هفت سال، شهید زودتر شوم منم شبیه قاسمم؛ چه میشود عسل که نه زبان بریزم و کمی، برایـتان شکر شوم دراز دسـتی مرا، ببخـش، قـصد کردهام ز داغ های مادرت، کمی شکسته تر، شوم چه میشود ستارهای، کنار تو قمر شود؟ چه میشود یتیمکی، برای تو پسر شود؟ |